سفارش تبلیغ
صبا ویژن
مدیر وبلاگ
 
آمار واطلاعات
بازدید امروز : 0
بازدید دیروز : 0
کل بازدید : 2387
کل یادداشتها ها : 3
خبر مایه


اشاره :

شهید مطهری از معدود فلاسفه ی بزرگ اسلامی است که به گونه ای نظام مند در باب اندیشه و ابعاد مختلف فلسفی ، اجتماعی ، متدولوژیک (روش شناخت) دینی ، فرهنگی و سیاسی آن کار کرده و بنیانی را گذاشته است که در آینده هم چنان راه گشای دوست داران مباحث فلسفی اندیشه ای جهان اسلام خواهد بود .

شهید مطهری پس از روشن کردن بنای متدولوژیک بحث خود به ایجاد بنیادهای فلسفی بحث پرداخته و سپس وارد حوزه ی اجتماع و فرهنگ شده و در نهایت به نتیجه ی سیاسی می رسد .

بنابراین در بحث اندیشه های سیاسی ایشان نیز باید این روال را مد نظر قرار داد .

بدون شک تکمیل بحث در قالب مقاله ی کوتاه وافی به مقصود نخواهد بود اما امیدواریم این مقاله به عنوان مدخلی بر کارهای بیش تر در زمینه ی افکار و آثار آن شهید بزرگوار مثمر ثمر باشد ؛ روش شناسی شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است .

نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود .

او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد .

این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی ، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند .

شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش ، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد (1) .

مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود .

سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی ، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد .

شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد (2) .

بنیادهای فلسفی در رابطه ی فرد و جامعه ، شهید مطهری معتقد است که جامعه بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد .

به اعتقاد ایشان قرآن برای جوامع ، سرنوشت مشترک ، نامه ی عمل مشترک ، فهم و شعور ، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی ، موتی و روحی قائل است (3) این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد .

در جامعه ی مکانیکی غرب ، فرد اصل است و جامعه مصنوع او . اما در اندیشه ی شهید مطهری ، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد . در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است . به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد . چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندیویدوالیسم و سوسیالیسم) شکل می گیرد و با نگاهی ویژه به نظریه ی فطرت در اسلام تقویت شده است (4) . در کل در نظریه ی تکامل اجتماعی انسان ، شهید مطهری فطرت انسانی را اصل گرفته و معتقد است در قالب روابط مبتنی بر اخلاق فردی و اجتماعی ، ایمان به هدف خلقت و بعثت انبیا ، انسان می تواند مراحل تکامل را در جامعه ی اسلامی طی نماید .

این نگرش هر گونه یاس و بدبینی نسبت به سرشت بشر و آینده ی بشریت را رد کرده و بانقد دگماتیسم موجود در مکاتب مارکسیسم ، اگزیستانسیالیسم و علم گرایی منبعث از اندیشه های لیبرالی و روشن اندیشی همراه است (5) .

نقد چهار جریان عمده بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی ، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم ، ناسیونالیسم ، تحجرگرایی و التقاط .

این مباحث را به طور خلاصه مطرح می کنیم ؛ شهید مطهری در عصری می زیست که عرصه ی فکری سیاسی ایران و کشورهای اسلامی دیگر مورد هجوم مکاتب و ایدئولوژی های انحرافی و عمدتاً الحادی قرار گرفته بود .

این امر حساسیت ویژه ای به مباحث انتقادی اندیشه مندان مسلمان در مقابل تفکرات عمدتاً وارداتی موجود می بخشید .

این تفکر شهید با همان شیوه ی نظام مند فکری خود مکاتب و تفکرات فوق الذکر را به مقابله ی علمی اندیشه ای طلبید .

الف) در نقد مارکسیسم ایدئولوژی مارکسیسم ، بخش عمده ای از حیات بشر در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت .

این مکتب از لحاظ فکری ریشه در اندیشه های کارل مارکس آلمانی (1883/م 1818م) دارد اما از لحاظ سیاسی بیش تر پس از انقلاب کمونیستی روسیه (1917م) مطرح گردید .

در غرب ، مارکسیسم را تحت عنوان یک ایدئولوژی انقلابی می شناختند و در اثر تلاش مارکسیست ها ، بخش هایی از جهان اسلام نیز تحت تاثیر این ایدئولوژی قرار گرفته بود و شماری از جوانان انقلابی بدون آشنایی بنیادی با خاطرات واقعی این اندیشه و مکتب الحادی در دام آن افتادند به گونه ای که جنبش های انقلابی و ضد رژیم شاه در ایران نیز از این ضعف مصون نبودند .

مارکسیسم نوید جامعه ای بی طبقه را می دهد اما بنیادش بر ماده ی (ماتریالیسم) است .

بر اساس این بنیان اندیشه ای ، همه چیز ماده است و آن چه در جامعه های انسانی می بینیم اعم از دین ، حکومت ، نهادها و ساختارها روبنایی بر همان زیربنا یعنی روابط مادی اقتصادی است .

بر این اساس مارکسیسم هنگام مواجهه با جهان لیبرال ، ایده ی مقابله با سرمایه و سرمایه داری را مطرح کرد و اما در مقابل اغلب جوامع جهان سوم و به ویژه جوامع دینی از در مقابله با دین و تکیه بر نگرش دین زدایانه به جامعه و سیاست وارد گردید .

در ایران و جهان اسلام اقداماتی برای به انزوا کشاندن فرهنگ اسلامی در پیش گرفته شد و تلاش گردید این اقدام از طریق تحریف آیات قرآن و اصول اسلامی و حتی تحریف افکار شخصیت های اسلامی صورت گیرد .

شهید مطهری در مقابل این انحراف موضع گرفت : ماتریالیست های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند .

این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند .

شهید مطهری ، تحریف شخصیت ها ، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را نیرنگ تازه ی مارکسیست ها می خواند و معتقد است : این نیرنگ تازه ای نیست ، طرحی است که کارل مارکس برای ریشه کن کردن دین از اذهان توده های معتقد در صد سال پیش داده است مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال احیر منتشر شده و می شود ، جای تردید باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است و برای این منظور جامه ی منطق را از تن کنده و به سلاح تبلیغ مجهز شده است (6( .

ب) نقد ملی گرایی پس از جنگ جهانی دوم این نگرش در میان شماری از انقلابیون و فعالان جنبش های استقلال طلبی جهان سوم و جهان اسلام به وجود آمد که تنها با تکیه بر ناسیونالیسم (ملی گرایی) می توان مستقل شد و مستقل ماند .

ناسیونالیسم در ایران همزمان با هجوم اندیشه ها و مکاتب غربی ، مطرح گردید و با برخی اصول اساسی اسلام ناهمخوان بود .

بر مبنای این ایدئولوژی ، ایرانی ها دارای یک احساس مشترک و وجدان و شعوری مجزا هستند که یک واحد سیاسی تحت نام ایران با ملت ایران را می سازد . این نگرش در درجه اول مرزهای دارالاسلام را می شکند . به گونه ای که حتی ممکن است به جنگ های درون جوامع اسلامی منتهی گردد . موضوعی که متاسفانه کماکان جهان اسلام را آزار داده و مانع شکل گیری یک تفکر وحدت بخش میان آنها شده است . این ایدئولوژی برای ایران بسیار خطرناک است چرا که ممکن است به تقسیمات درون ملی و درون کشوری نیز بینجامد . ایران جامعه ای متنوع و متشکل از گروه های قومی ، زبانی و فرهنگ های مختلف است و اغلب کسانی که در تلاشند تا به این مملکت آسیب بزنند ، شکاف های فرهنگی ، قومی و زبانی را مطرح می کنند .

استاد مطهری به دنبال اثبات منطقی این استدلال بود که ایرانیان به اجبار و زور شمشیر مسلمان نشدند بلکه از یک سو به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی طبقاتی ساسانیان و از سوی دیگر شعارها و آرمان های عدالت خواهانه ی اسلامی به اسلام گرویدند .

وی در خدمات متقابل اسلام و ایران معتقد است حتی اگر فرضاً که ایرانیان به زور مسلمان شدند ، اما سهم فراوان ایرانیان را در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی نمی توان نادیده گرفت .

بنابراین شهید مطهری ضمن نقد ناسیونالیسم ، نقش عمده ای در تبیین روابط و خدمات متقابل اسلام و ایران داشته است که از مهم ترین خدمات این متفکر شهید به جامعه ی اسلامی ایران به شمار می رود (7) پ) مقابله با تحجر شهید مطهری اخباریون یا طرفداران اخباری گری را بانیان تحجر در اندیشه و تحولات سیاسی اسلام می دانند و معتقدند اینان هنوز جوامع اسلامی را آزار می دهند و آفتی برای دین اسلام و مردم مسلمان هستند .

هم چنین معتقدند : اخباریین مظهر کامل جمهورند و به نظر می رسد که فکر اخباری گری در مشرق زمین ، ناشی از فکر مادی گری در مغرب زمین بوده است ، چون مقارن با پیدایش اخباری گری ، در مغرب زمین عده ای پیدا شدند که فلسفه ی حس را ابداع کردند (8) .

اخباری گری به صورت بسیار حق به جانب و عوام فربیانه اش ، نوعی تحجر خطرناک را در جهان اسلام ایجاد کرده و مشکلات ناشی از این تفکر هم چنان ادامه دارد .

شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان بخش عمده ای از تلاش های خویش را صرفاً مقابله ی منطقی با این نگرش زیان بار کرده است .

شهید مطهری نقد اخباری گری را در کنار نقد علم گرایی محض (سیانتیسم) به کار می گیرد و معتقد است هر دوی مکاتب و تفکرات فوق الذکر نه در ساختن انسانی توانا و قدرت مند ، موفق خواهد بود و نه می توانند انسانی با فضیلت به جامعه تحویل دهند بلکه حاصل کار آنها چیزی جز انسان تک ساحتی (تک بعدی) نیست که جوامع اسلامی را تهدید می کند (9) .

ت) انحراف التقاط زمانی که زمینه های اسلامی و فرهنگی جامعه ی ایرانی خود به خود ، اندیشه ها و مکاتب منحرف و وارداتی را پس زد ، عده ای به این فکر افتادند که بخش هایی از مکاتب وارداتی را با بخش هایی از زمینه های فکری و فرهنگی کشورهای اسلامی و کشور ایران (به ویژه) ادغام نمایند تا آن مرام و مسلک بتواند زمینه های حضور در این جوامع را پیدا کند .

از این رویه با عنوان التقاط یاد شده است . شهید مطهری در وصف این نگرش می گوید : اگر کسانی پیدا شدند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیخته ، نتیجه ی آن ، یک مکتب التقاطی خواهد بود (10) این توصیف پاسخی قطعی و جدی به تفکرات التقاطی است . در واقع خطر چنین تفکراتی که به طور عمده با پوشش اسلامی در صدد ایجاد منفذ و پایگاه برای اندیشه های منسوخ شده یا پس زده شده در جامعه ی ایران بودند ، به مراتب از خطرات همان مکاتب اصلی بیش تر بوده و هست .

این نگرش در آستانه ی انقلاب و حتی چند سال ابتدای آن در میان مجامع و محیط های دانش جویی ایران رخنه کرده بود .

شهید مطهری التقاط را توطئه ی عظیم می داند که به ویژه از ناحیه ی ایدئولوژی ماتریالیستی دنبال می شود .

ایشان معتقدند که ماتریالیسم از درهای مختلف وارد شده و اکنون راه خطرناک تری را در پیش گرفته است .

به اعتقاد شهید مطهری یکی از نمودهای این نگرش خطرناک در شعار التقاطی ، به نام خدا به نام خلق قهرمان ، وجود دارد ؛ موضوعی که نوعی شرک را تداعی می کند .

نتیجه به طور خلاصه می توان گفت که شهید مطهری علاوه بر تلاش برای تبیین و تحلیل اندیشه های اصیل اسلامی ، بخش عمده ای از تلاش های خود زا به آسیب شناسی اندیشه های موجود اختصاص داده بود تا در آن راستا ، مانع انحراف اندیشه ی سیاسی اسلام از مسیر اصلی آن شود .

بدون شک هر چه جامعه و محیط فکری جهان اسلام و ایران با آفات و تهاجم بیش تر مواجه شود ، رجوع بیش تر به آثار و افکار شهید مطهری الزامی تر است ؛ آثار و افکاری که امروزه حتی بیش از گذشته واقعیات موجود در جوامع اسلامی و نگرش دیگر جوامع و مکاتب به آن را روشن می سازد .


  

 

وجود قیام‌های اسلامی به خوبی نشان داد که افرادی همچون شهید مطهری با آگاهی و امیدبخشی به مردم در قلم و بیانشان، همواره ترسیم راه درست برای مردم را در نظر داشته‌اند.
این از ویزگی‌های شهید مطهری بوده که قلم، زبان و بیانی آینده‌نگر و امیدبخش برای جامعه را در پیش گرفته بود. چنانکه پس از حرکت انقلابی مردمی ایران با رهبری امام(ره)، امروز هم به خوبی می‌توان نقش تفکرات استاد مطهری را در بیداری جوامع اسلامی مشاهده کرد.
با تأثیر این قلم و تفکر، پررنگ شدن رنگ بیداری اسلامی برخی ملت‌ها همچون مصر، لیبی
، تونس و به نحوی است که حتی شعارها، نمادها و حرکت آنان در مسیر انقلابی‌شان، جلوه‌ای اسلامی به خود گرفته و این نتیجه همان هشدارهایی است که فردی چون شهید بزرگوار در آثارشان پیش‌بینی کرده‌ بود.
اینکه آثار شهید مطهری و افرادی این چنین سرمایه‌ای برتر برای بیداری و بروز نهضت‌های اسلامی است، تفکر شهید مطهری بهترین پشتوانه قیام مردمی علیه استکبار جهانی است. چنانکه پس از چندین سال، تازگی و زنده بودن خود را حفظ کرده و همه می‌توانند با توجه به آن، معانی و خواسته‌های اسلام را درک کنند.
از خصوصیات علمای اسلام همین است که آینده‌نگر بوده و به طور معمول پیش‌بینی آنها برای آینده بشریت است تا این چنین به ترسیمی از واقعیت برای مردم بپردازند.
با توجه به لزوم حفظ و ترویج تفکر شهید مطهری در میان مردم، اولین چیزی که برای همه نیاز است مسئله توحید خواهد بود که به مراتب و به خوبی در آثار شهید مطهری روی آن کار شده و براین اساس برای خداشناسی چه منبعی بهتر از آثار و کتب این شهید بزرگوار.
محوری چون استکبارستیزی، بارها در آثار شهید تبیین و تفسیر شده که این امر باید مدنظر مسلمانان قرار گیرد و البته می‌توان بیش از پیش ترویج آن را به سطوح علمی کشاند. همچنین این قضیه از جمله مباحثی است که امروزه بدان نیاز بیشتری احساس می‌شود


  

 


فـکـر می کردم که نوآوریهای استاد مطهری در فلسفه, کلام و تفسیر خـلاصـه می شود و در مقوله های فقهی نکته و جستار تازه ای ندارد و وقـتـی پـیـشـنـهاد مقاله ای در مقوله های فقهی و مطرح ساختن دیـدگـاهـهـای نـو شـهـیـد مطهری از سوی مجله فقه, مطرح شد, با نـاامـیـدی مـسـالـه را دنـبال کردم; زیرا هر چه از استاد سراغ داشـتـم, در فـلـسفه, کلام, عرفان و به طور کلی زوایای مربوط به اصـول دیـن بـود و فـکـر نـمی کردم در فقه نیز نوآوریهای زیادی داشته باشد .

ولـی دسـت تقدیر, ما را به کتابهای فقهی, مقاله ها و دست نوشته هـای فـقـهـی ایـشـان نـیـز آشـنـا ساخت و معلوم شد در فقه نیز نـوآوریهای درخور درنگ دارد. پاره ای از مسأل را که این جانب, بـه شـرح, در مقاله ای آورده ام, ایشان مختصر و مفید همان مطلب را در سی سال پیش از این, بیان کرده است. در مثل, یکی از اصولی کـه در مقاله ربا, تورم و ضمان درباره آن بحث شد و سعی در ثابت کـردن و پـایه و اساس قرار دادن آن شد1, مساله قانون عدالت بود کـه وقـتـی بـا کتاب (بررسی اجمالی مبانی اقتصاد اسلامی), نوشته اسـتاد آشنا شدم2, دیدم آن جستارها, آسان و روان, از قلم ایشان تـراویـده است و گوی پیشتازی و پیشاهنگی را در این عرصه به خود ویژه کرده است. ایشان می نویسد:

(اصـل عـدالـت از مـقیاسهای اسلام است که باید دید چه چیز بر او مـنـطـبـق مـی شود. عدالت در سلسله علل احکام است, نه در سلسله مـعـلـولات. نه این است که آنچه دین گفت عدل است, بلکه آنچه عدل اسـت, دیـن مـی گوید. این معنی مقیاس بودن عدالت است برای دین. پـس باید بحث کرد که: آیا دین مقیاس عدالت است, یا عدالت مقیاس دیـن؟ مقدسی اقتضا می کند که بگوییم: دین مقیاس عدالت است; اما حـقیقت این طور نیست... در جاهلیت, دین را مقیاس عدالت و حسن و قـبح می دانستند; لذا در سوره اعراف, از آنان نقل می کند که هر کار زشتی را به حساب دین می گذاشتند....)3

و در جای دیگر می نویسد:

)عـدالـت, تـنها یک حسنه اخلاقی نیست, بلکه یک اصل اجتماعی بزرگ اسـلام اسـت... و اسـلام به آن فوق العاده اهمیت داده و آن را یک وظـیـفه اجتماعی بزرگ می داند. علی بن ابی طالب شهید راه عدالت شد, علی, نه تنها خودش عادل بود, بلکه مردی عدالت خواه بود. نه تنها آزاده بود, بلکه آزادی خواه بود....)4

سپس ایشان گونه های عدالت را مطرح می کند:

1-     عـدالت مطلق, عبارت است از اعطإ کل حق بذی حق; اما مساوات و تـوازن و غـیره, مربوط است به عدالت اجتماعی; یعنی عدالتی که افـراد بـشر از آن جهت که در اجتماع زندگی می کنند, باید داشته بـاشند.

2-     عدالت اجتماعی, به معنای رعایت مساوات در جعل قانون و در اجـرای آن اسـت, نـه بـه مـعنای این که کاری بکنیم که همه افـراد در یـک سـطح بمانند و در یک درجه از مواهب خلقت استفاده بـکنند... عدالت اجتماعی, از لحاظ وضع قانون, عبارت است از این کـه قـانـون بـرای همه, امکانات مساوی برای پیشرفت و استفاده و سـیـر مـدارج تـرقـی قـأل شود و برای افراد, به بهانه های غیر طـبـیعی مانع ایجاد نکند... عدالت اجتماعی, عبارت است از ایجاد شـرایـط بـرای هـمه به طور یکسان و رفع موانع برای همه به طور یکسان.)5

عـدالـت, یک اصل است و نه تنها اصل و قانون فقهی, بلکه اصلی از اصول دین که در کنار توحید از آن بحث می شود.

بـه خـاطر اهمیت و جایگاه عدالت در اسلام, استاد, کتاب عدل الهی را سـامـان داده و شـبـهه های کلامی را در این باره, طرح و پاسخ داده اسـت در مکتب شیعه, شک و شبهه ای نیست و از مسلمات و بلکه از ضـروریـات مـکتب شیعه است و همه علمای اسلام, از صدر تا ساقه این اصل را قبول دارند.

اما خارج ساختن این اصل از علم کلام و آوردن آن در مباحث فقهی و اسـتـفـاده فقیهانه کردن از آن, کاری است که استاد شهید در صدد آن بـود. اگـر چـه فـقـهـای بـزرگوار ما, در مقام فتوا, به طور مـعـمـول, به این اصل اعتقادی و حتی به فلسفه تک تک احکام کاری نـدارنـد و مـی گـویـنـد: قـانونها و آیینهای دین عادلانه است و حـکـیـمـانه ولی استاد شهید, تک تک قانونها را با این معیار می سـنـجید و بر آن بود که آن فهم و قرإتی را از حدیث و نص ارأه کند که با این گونه اصول و فلسفه ها سازگار باشد.

وی می نویسد:

)مـطـلـب از این قرار است که فقها هیچ گاه به فلسفه احکام کاری نـدارنـد و مـعـتـقـدند که ما اگر بخواهیم در مسأل تابع فلسفه کـارهـا بـشـویم و با فلسفه خودمان کارها را بسنجیم, فقه را به کـلـی زیـر و رو کرده ایم. ما نوکر ادله و نصوص هستیم; یعنی هر طـور کـه نصوص و ظواهر حکم کند, ما تابع آن هستیم. ممکن است در بـسـیـاری موارد فلسفه هایش را درک کنیم. در این صورت, خیلی هم خـوشـوقت می شویم, اگر در موردی هم فلسفه اش را درک نکردیم, از نص دست بر نمی داریم, به خاطر فلسفه.)6

شـرح: فقیهان, ربا در مکیل و موزون را حرام می دانند; یعنی اگر کـسـی یک کیلو گندم خوب و پسندیده بدهد, دو کیلو گندم غیر نیکو بـگـیـرد, فقها بر این نظرند که رباست و حرام, و افزون بر حرام بـودن, دادوسـتـد نـیـز, باطل است و هنوز هر یک از گندمها, ملک صـاحـب اولی و اصلی آن است و داخل در ملک خریدار نشده است. ولی در چـیـزهـایـی کـه به شمار رد وبدل می شوند (معدود) ربا نیست. بـنـابـراین, وقتی قیمت تخم مرغ, به حسب دانه است, عوض کردن یک تـخـم مـرغ نـیـکو و پسندیده یا بزرگ با دو تخم مرغ, غیرنیکو و نـاپـسـنـدیده صحیح است و اشکالی ندارد. همین گونه عوض کردن یک گـوسـفند با دو گوسفند و در زمان ما, دادن یک تلویزیون و گرفتن دو تـا تـلـویزیون, دادن یک خودکار و گرفتن دو خودکار, دادن یک اتـومـبـیـل و گـرفـتن دو اتومبیل و دادن یک اسکناس و گرفتن دو اسکناس.7

آن گـاه هـنـگـامـی که از فقیه پرسیده می شود: چه فرقی است بین چـیـزهایی که با کیل و وزن فروخته می شوند و چیزهایی که از روی شمارش فروخته می شوند؟

پـاسـخ می دهد: نصوص و روایات چنین دلالت می کند و ما پیرو نص و دلیل هستیم و به تعبیر استاد: (ما نوکر ادله و نصوص هستیم(

و اگـر بـه فـقـیه گفته شود: در بیست سال پیش تخم مرغ, به شمار خرید و فروش می شده و اکنون به کیلو.

در جـواب می گوید: در آن زمان اگر فروختن تخم مرغ به شمار رایج بـوده, ربا و زیاده در آن اشکال نداشته است و اکنون که به صورت کـیـلـویی خرید و فروش می شود, گرفتن زیاده, ربا و حرام است. و اگـر بـه او گـفته شود: در ایران جنسی به شمار معامله می شود و هـمـان جـنـس در عـراق, بـه کیلو. پاسخ می دهد: زیاده گرفتن در ایران اشکالی ندارد و در عراق حرام است.

و وقـتـی بـه وی گـفته می شود: این حرفها با عقل ما جور در نمی آیـد, فـلسفه حرام بودن ربا هر چه باشد, در هر دو کشور ایران و عـراق, در دو زمـان گذشته و حال و در آنچه به شمار خرید و فروش مـی شـود و آنـچه به وزن, یکی است. فقیه می گوید: ما نوکر دلیل هـسـتـیم و دلیلها این گونه ما را متعبد کرده است. ما که فلسفه احـکـام را نـمـی دانـیـم, شـاید شارع خواسته مقدار تعبد ما را بـیازماید. دستورها و قرإتهای شارع, امتحانی است و برخاسته از مصلحتی در نفس امر نه برخاسته از مصلحتی درمامور به.

ولی استاد, چون این گونه پاسخ گویی را خالی از اشکال نمی داند, بـه تـحـقیق و پژوهش بیش تر می پردازد و از کتابهای روایی شیعه در مـی گـذرد و در مـنابع اهل سنت و... به جست و جو می پردازد. بـه روایاتی که آنان از پیامبر گرامی اسلام نقل کرده اند می رسد و بـا جـسـت وجـو در آنـها, در می یابد که آنچه با کیل و وزن و آنچه به شمار رد و بدل می شوند, هیچ گونه فرقی ندارد.

او در این باره می نویسد:

)معروف در میان شیعه این است که ربا در مورد مکیل و موزون حرام اسـت; یعنی در مورد جنسی که با کیل و وزن فروخته می شوند, ربای مـعـامـلـی جـاری است و در غیر اینها ربای معاملی جاری نیست... بـنـابراین, آن طور که بعضی اهل تسنن گفته اند که در مطلق اشیا ربـای معاملی هست, حرف درستی نیست. ولی ما در اثر مطالعه ای که آن وقت کردیم, به این نتیجه رسیدیم که: مکیل و موزون هم خصوصیت نـدارد. مقدر خصوصیت دارد; یعنی قابل تقدیر, و مقصود همان کمیت اسـت. در واقع آنچه که در فقه شیعه و فقه اهل تسنن در این باره آمـده, هـمـه تـفـاسـیری است بر یک سلسله روایاتی که از پیغمبر اکـرم(ص) رسیده است. اگر انسان ابتدا به آن سلسله روایات که از پـیغمبر اکرم در مورد ربای معاملی رسیده, توجه کند, بعد روایات شـیـعـه را بـبیند که در مقام توضیح آنهاست, مطلب کاملا روشن می شـود. و علت اشتباه هم به عقیده من این بوده که به روایات نبوی که درکتب اهل سنت است, توجه نشده.

درنـتـیجه, به این مطلب رسیده اند که: فقط مکیل, و موزون خصویت دارد و مثلا در معدود ربای معاملی جاری نیست.)8

اگـر توجه شود که این مطالب را در سال 1354 ه.ش. بیان کرده است و در آن زمان نیز می گوید: (ولی ما در اثر مطالعه ای که آن وقت کـردیـم بـه این نتیجه رسیدیم که...) معلوم می شود که اشاره به مـطـالعه هایی دارد که در دوران طلبگی و در دوران تحصیل در قم, انـجـام داده و در آن زمان, جلسه ای با انجمن پزشکان و مهندسان نـداشـتـه اسـت, تـا کسی بگوید از محیط دانشگاه و انجمن و محفل روشـنـفـکـران اثرپذیرفته و به این نتیجه ها و دستاوردها رسیده اسـت. یـا کـسـی بگوید این جستارها را از آنان گرفته است. خیر, هـیچ کدام از اینها نیست, بلکه می توان گفت: مطالعه های دقیق و فـکـر عمیق ایشان در محیط دانشگاه شکوفا شد و اندیشه های ناب و ژرف و کـارای او, تراوش کرد و جامعه تشنه آن روز را سیراب کرد, نه این که این دانشها را از آنان فرا گرفت.

بـه هر حال, تصور این که آن محقق باریک اندیش و نکته سنج که در آن زمـان ایـن گـونـه تـحقیق کرده و با دید باز مسأل را بررسی کـرده, اگـر امروز در بین ما بود, چه دستاوردهای مبارکی داشت و تـا چه اندازه گره ها و دشواریهای اقتصادی و سیاسی را می گشود, اکـنـون دشوار است; زیرا اگر چه او فکر بسیار بالا و عالی داشت, ولـی برای پیاده شدن آن فکر در جامعه, باید ما نیز از رشد فکری مـنـاسـب بـرخـوردار باشیم. چون برای درس آموختن, معلم شرط لازم اسـت, ولـی شرط کافی نیست. شاید اگر آن معلم سفر کرده اکنون در بـین ما بود, از شمع وجودش بهره می بردیم و شاید نیز با سنگ بر سر شمع می کوبیدیم, تا مزاحم خواب راحت ما نشود و حرفی نو نزند کـه به مذاقهای شیرین نیاید; زیرا بسیاری از سخنان حوب او هنوز در بـیـن عـالـمان و نخبگان پذیرفته نشده, تا چه رسد به عوام و نـاآگـاهـان. و چـه بسیار عالمان تیز بینی که تا زنده بوده اند قـدرشان ناشناخته مانده است و صدها سال پس از مرگ کشف شده اند. باز ایشان به این مرحله قانع نمی شوند که ربای معاملی در معدود نـیـز جـاری بـاشـد و فرقی بین آنچه با پیمانه پیموده می شود و آنـچـه وزن می شود, با آنچه که به شمارش در می آید وجود نداشته بـاشـد, بـلـکه از خود می پرسد که فلسفه حرام بودن ربای معاملی چـیـست؟ زیرا ربای معاملی, هیچ گونه شباهتی به ربای قرضی ندارد و آنـچـه در شـرع حـرام و از نظر عقل زشت است و در خارج خانمان بـرانـداز, تـنـها ربای در وام است و در بین مردم نیز, ربا را, تنها ربای در وام می دانند و سخنی از ربای معاملی نیست.

ربای قرضی: فردی به دیگری وام بدهد و بدهکار وظیفه داشته باشد, افـزون بر پرداخت بدهی خود, در وقت قرار داده شده وام دهنده یا هـر کس که او می شناساند, برساند: (کل قرض یجر نفعا فهو ربا) و ربـای مـعـامـلـی: جنسی به جنس بسان خود فروخته شود و وزنها یا کیلها برابر نباشد.

از سـویی, فقها در رساله های عملی, تمامی گونه های گندم, تمامی گـونه های جو, تمامی گونه های برنج را هم جنس می دانند. با این کـه گـاهـی گونه ای از گندم دو یا چند برابر گونه دیگر از گندم ارزش دارد; امـا مـی گویند باید یک کیلو گندم, با یک کیلو گندم دیگر معامله شود و گرفتن زیاده, ربا و حرام است و از این بالاتر ایـن کـه مـی گـویند: گندم و جو هم جنس است و در معامله یکی با دیـگـری, بـایـد هم وزنی و برابر بودن آن دو رعایت شود و گرنه, زیاده پیش می آید, و آن ربا و حرام است.


  




طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ